لزوم شناخت بی پرده مرتضا و تحقیق من تا حصول نتیجه (۱)

 

گفته ی بهنود درباره ی آوینی را بخوانید ( *) :

ماجرای پاسخ مرتضی آوینی به بهنود در مجله‌ی سوره

- چرا آقای خامنه‌ای با شما بد است؟

نمی‌دانم. اگر باشد هم به من نگفته چرا. آقای خامنه‌ای تنها آخوندی است در جمع حکومتی‌ها که من از قبل از انقلاب او را می‌شناسم. از سال ۴۳-۴۲ ایشان را می‌شناسم. ولی مثلا آقای هاشمی را دفعه‌ی اول در سال ۵۷ در مدرسه‌ی علوی دیدم و تا به امروز هم ایشان را از نزدیک ندیده ام . روزگاری که در آدینه بودیم، مقاله‌ای نوشته بودم با عنوان «دیکتاتوری: حکومت آسان و بی آینده». آقای خامنه‌ای در یک نطقی گفته بود که «می‌شناسم‌شون، خوب می‌شناسم‌شون.» من در آن مقاله‌ی‌ آدینه نوشته بودم که ملت ایران سفته‌ای از دوره‌ی انقلاب دارد به نام استقلال و آزادی. بخشی از آن سفته وصول شده که استقلال باشد ولی حالا که رهبر کاریزمایی نیست و جنگ هم نیست آمده برای وصول قسمت دیگر که آزادی باشد.  ایشان یک نطقی کرد برای ناشرین و گفت: «بعضی‌ها که تا به حال دنبال سوراخ‌ موش می‌گشتند حالا برای ما سفته آورده‌اند.»  که البته راست هم گفتند تا همان چندی قبل ما دنبال سوراخ موش می‌گشتیم برای پنهان شدن ولی می‌دانستیم که کار بدون ماها هم نمی‌گردد و روزی از سوراخ به در می آییم. ایشان بعد گفت: «حال با این حرفی که من می‌زنم، نریزید این‌ها را بگیرید. کاری به آن‌ها نداشته باشید. هر وقت لازم شد خودم می‌گویم. الان این کار را نکنید.» من فردای آن روز تلفن کردم به دفتر ایشان و گفتم: «من می‌خواستم از ایشان تشکر کنم» رییس دفتر نفهمید. گفت: «قضیه چیست؟» من گفتم: «نطقی که ایشان دیشب کردند ظاهرا اشاره بود به مقاله‌ی من». بعد فهمید و گفت: «مزاح می‌فرمایید». فکر کرد من دارم مسخره می‌کنم. گفتم: «نه من جدی می‌گویم. من پیام قسمت آخر صحبت‌های ایشان را می‌فهمم که گفتند فعلا با ما کاری نداشته باشند و بنابراین بابت این موضوع از ایشان متشکرم». بعد مرتضی آوینی در مجله‌ی سوره سیزده چهارده صفحه نوشت که ما می‌گوییم نظام ولایی، این‌ها می‌گویند دموکراسی. ما زبان همدیگر را نمی‌فهمیم و از این جور حرف‌ها و شعارهای الکی و آبکی.

آنچه بهنود شعارالکی وآبکی اش می خواند(*):

بگذارید صراحتاً بگویم که بنده، به تحقیق، ایمان دارم که غرب باوران این مرز و بوم نه تنها هنوز هم قدمی فراتر از آقای مستشارالدوله برنداشته اند، بلکه بعد از یک صد و بیست و پنج سال، واقعیتِ این تقابلی را که مشارٌالیه بین « اصول قوانین فرانسه » و « کتاب شرع » تشخیص داده بود نیز نفهمیده اند و هنوز مثل پطر کبیر(4) تصور می کنند با تراشیدن اجباری ریش های مسلمانان می توان « دروازه تمدن بزرگ غرب » را بر جامعه گشود.

چه باید کرد؟ به راستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت پطرهای نه چندان کبیر که اصلاً مبانی تفکر ولایی ما را نمی فهمند و همه چیز را مثل کامپیوتر های لاشعور فقط همان طور می شنوند که برایشان برنامه ریزی شده است، چه کنیم؟ می گوییم « درد دین »، می گویند « دموکراسی »؛ می گوییم « ولایت »، می گویند « واپس گرایی»؛ می گوییم « فقاهت »، می گویند « مدیران و کارشناسان و فراغت آفرینان »... و می گوییم:

آخر آقایان محترم! این ما هستیم که زیر عَلَم آن سیّد بزرگ – روح الله موسوی – قیام کرده ایم، که عمامه ای سیاه داشت و عبا و قبا و لبّاده می پوشید و جز در یک مدت کوتاه، هنگام تبعید در ترکیه، لباس پیامبر را از تن بیرون نیاورد... و نعلین می پوشید و از هر ده کلمه ای که می گفت، هر ده کلمه اش درباره دین بود و احکام دین و ولایت و فقاهت و تقوا و تزکیه... و حتی برای یک بار هم نشد که دین را به صورتی متجددانه تحلیل و تفسیر کند و هر آنچه را که می خواست به ما بیاموزد با رجوع به امثال و حِکمی بیان می کرد که از احادیث و روایات و تفسیر قرآن و زندگی انبیا و قیام امام حسین (ع) گرفته بود و حتی برای یک بار « آزادی » را جز در تلازم با استقلال و جمهوری اسلامی معنا نکرد و از استقلال همواره معنای عدم تعبد غیر خدا را مراد می کرد – که در تفسیر لااله الاالله وجود دارد- و از جمهوری اسلامی نیز حکومتی ولایی را در نظر داشت که قانون اساسی آن نه از قوانین فرانسه که از قرآن و سنت گرفته شده و نهادهای آن، بلا استثنا، چون اقماری که بر گرد شمس ولایت فقیه نظام یافته اند، زمینه را فقط و فقط برای حکومت شرع فراهم می آورند و شرع را نیز درست همان طور معنا می کرد که فقهای سلف کرده بودند و علی الرسم القدیم باز هم حوزه های علمیه را به فقه جواهری دعوت می کرد... و قس علی هذا.

ادامه ادعای بهنود درباره مرتضا:

- مرتضی آوینی را چطور می‌شناسید؟

مرتضی آوینی را من از زمانی که دانشکده بود می‌شناسم. از زمانی که او دانشکده می‌رفت، نه من. مرتضی بچه‌ی تندرویی بود که در هر دوره یک حالی داشت. یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش می‌برد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون می‌آوردند. اصولا بچه‌ی تندرویی بود. هرکار می‌کرد تا ته‌اش می‌رفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین می‌پوشید. دست‌بند می‌بست و از این جور کارها. اما شانس یا بدشانسی که آورد این بود که سال ۵۶ زد به عرفان و ادبیات عرفانی. بقیه کارها را کنار گذاشت.

ادامه ی ادعا:

علی لاریجانی یک‌بار در حضور بچه‌های مجله فیلم به آوینی  گفته بود «اگر تو فکر می‌کنی تو داخل آدم هستی و ما تو را رییس فارابی‌ات می‌کنیم، اشتباه می‌کنی. تو همه‌ی این کارها را می‌کنی که رییس فارابی بشوی، اما من تو را رییس فارابی نمی‌کنم.» زمان وزارت ارشاد لاریجانی بود. سه چهار ماه قبل از مرگ مرتضی، کیهان هم سر ماجرای فیلم شقایق رسما می‌گفت که این‌ها دکان باز کرده‌اند و می‌خواهند پول بدزدند از شهدا. مرتضی طفلک همه‌ی آن‌چه را که می‌خواست به آن برسد با مرگ به آن رسید. تا زنده بود نرسید. وقتی مرد، کیهان در صفحه‌ی حوادث نوشت «گروه فیلمبرداری که مرتضی آوینی هم جزوشان بوده می‌گویند در اثر برخورد با مین کشته شده‌اند.»

من در ایمیلی از بهنود خواستم تا صریحاْ روشن کند در این مصاحبه که  من از بعضی از ادعاهای شما در حال تحقیقم و مطمئن نیستم راست بگوئید بخصوص در باره ی جمله ی علی لاریجانی وزیر وقت هاشمی به او:

پاسخ بهنود در ایمیلی به من:

. از زمانی که در دانشگده بود. احوالات آن دوره او هم بر هیچ کس پوشیده نیست، از همکلاس هایش که بعضی آدم های سرشناسی هستند می توان پرس و جو کرد. این که داردودسته لاریجانی و حسین شریعتمداری که از یک باند هستند و منتصب جای مشخصی. با مرتضی خوب نبودند هم جای هیچ انکار ندارد. جنابعالی اگر شک دارید به روزنامه های کیهان سه ماه قبل از مرگ مرتضی رجوع کنید و در آن جا سه مقاله خواهید دید که کمتر از آن خزعبلات که به ما می گویند به او نگفته اند. در عین حال مجله سروش هم هست. دعوای روایت فتح و بلائی که بر سر او آوردند هم چیزی نیست که اختراع من باشد. ماجرای حرف لاریجانی در حضور مسوولان مجله فیلم و مرتضی آوینی هم چیزی نبود که با سراغ گرفتن از "نزدیکان لاریجانی" آن را تائید یا تکذیب کنید اگر دنبال واقعیت و حقیقت هستید. از جمله می توانید از مسعود مهرابی و امید روحانی که در آن جلسه بودند و جمله علی لاریجانی را شنیدند پرس و جو کنید. البته من نمی دانم چه چیز شما را به این جا کشانده است.

اما من شخصا از مصاحبه قاصدک خیلی ناراضی هستم و ناخشنودی خود را دوبار در قالب توضیح در سایت خود نوشته ام و مشخص کرده ام که این مصاحبه دقیق و درست نیست و در وضعیتی ضبط شده که مصاحبه ای در کار نبوده بلکه ضبط نامفهوم جلسه ای است با صداهای مختلف که بعضی اصلا گفته من نیست. همان طور که لابد کیومرث به شما توضیح داده من اصلا اهل این گونه غیبت ها و خاله زنکی ها نیستم و زندگی شخصی افراد را موضوعی کاملا جدا از کارشان و شخصیتشان می دانم و نیمه پنهان کاری را برای روزنامه کیهان گذاشته ام. و از خودم و شما و همه کسانی که آن مصاحبه را خوانده ام طلب بخشایش کرده و می کنم. از ناراحتی شما هم بوی خوش دوستی و رعایت کسی را می شنوم که دستش از دنیا کوتاه است تا از خود دفاع کند. شیطنتی بچه ها کرده بودند که بارش بر سر من ریخت. یاد و خاطره اش به خیر مرتضی آوینی. اگر زنده مانده بود حتم دارم که در آن جا نبود که به زور داشت خودش را بند می کرد و از جمله دوست و دشمنش هم مشخص شده بود. حیف شد خدایش بیامرزاد که اهل دل و اهل هنر و اهل عشق بود.

به هر حال فقط برای اطلاع شما و تشکر از شما عرض شد. خداوند همه ما را از خطاها و بلاهای علنی و پنهان محفوظ بدارد.

قربان آقا

مسعود بهنود

-------

کامنت دوم من که هرگز منتشر نکرد:

۱- من با کیومرث پور احمد (شبی که دخترش بعد از ۱۰ سال ایران آمد) صحبت کردم. او شما را تنها و تنها یکبار  آنهم به طور اتفاقی و در شرایطی دیده که قصد ورود به کیان را داشتید و او در آن هنگام در حال مصاحبه بود برای مرتضا و ما. چطور شما به کسی که فقط یکبار دیده اید می گوئید ؛ کیومرث؛ ! آیا به این شک نمی اندازید شاید شناختتان از مرتضا نیز همین قدر باشد؟

۲- احتمال آنچه در باره ی کیهان گفتید را بعید نمی دانم ولی مساله ی لاریجانی قابل پیگیری است. البته در اینکه می گوئید تلویزیون وقت (برادر آقای رفسنجانی با تفکر لیبرال و جنگ گریز) قطعاْ با تفکر مرتضا مشکل داشته شکی نیست ولی نکته این است که شما به جای تقابل  این دو اندیشه یکی را حق مطلق دانسته و مرتضا را تحقیر کردید ! گویی تائید هاشمیون  معیار مقبولیت کسی است.

۳-اشاره کردید که مرتضا دنبال مقام و مسئولیت و شهرت بود. لطفاْ به سوال من پاسخ بدهید:

من یک مستند سازم و از اولین کارم اسمم روی فیلمهایم بوده تا کنون و همه همینطورند  و این ابتدائی ترین روش شهرت است. چطور مرتضای شهرت طلب  روی ۷۵  اثر موفق و جهانی اسم نمی زند؟  آیا با گفته ی شما در تضاد نیست؟

این نوشته تا کنون بی پاسخ مانده است؟

آیا بهنود جوابی دارد؟