کارهای نوشتنی ام به منزل کشیده و خسته و عرق ریز گرما به خانه می رسم
ساعت 20:30 دقیقه است و بازی ایران امارات به نیمه رسیده که نا گهان و بدون هیچگونه اعلام قبلی برق می رود.
ساعت 22زنگ می زنم سامانه ی بی سامان 121 و پاسخ می شنوم که ساعت 23 نوبت شما تمام می شود و برق وصل می گردد.
ساعت 23:30 دقیقه . زنگ می زنم 121 و پاسخ می شنوم : کلید ها و سوئیچ های شما مشکل داشته و مجبورند برق را دستی وصل کنند و تا ساعت یک و نیم بامداد وصل می شود
گرما کلافه ام کرده و ساعت 3 بامداد روز بعد است که بلاخره برق وصل می شود. با بدبختی سعی می کنم بخوابم اما نخوابیده صبح می رسد و باید به دفتر بروم.
ترافیک سگ بندان را رد می کنم و ساعت 8 بامداد به شرکت می رسم. 8:30 برق می رود!
زنگ می زنم 121 می گوید : نوبت شماست و " به دلایل امنیتی " نیز از اعلام ساعات خاموشی معذوریم !
می گویم : " من باید فردا کارم را تحویل مشتری بدهم و الان دقیقه به دقیقه ضرر می دهیم. " تلفن قطع می شود"
ساعت 13 بلاخره برق وصل می شود و تا هفت شب کار می کنم.
ساعت 20 به منزل می رسم. 20:30 باز برق قطع می شود.
زنگ می زنم سامانه ی121 و می گوید: اینبار سر سیم هایتان آتش گرفته و رفتند درست کنند.
می گویم من باید به کی شکایت کنم:
می گوید من معمورم و معذور
با خودم می اندیشم:
رئیسش نیز معمور است و معذور و وزیر نیز معمور است و معذور و حتی رئیس جمهور نیز که رئیس دفتر اقاست معمور است و معذور و آقا هم که نایب آقا امام زمان است و معمور است و معذور و آقا امام زمان نیز که در غیبت ناخواسته است و معمور است و معذور !
پس باید دامن خود خدا را چسبید !
ساعت 24 ...
یک تکه شمد خیس رویم انداختم و در زیر نور شمع مطالب روز بعد را آماده می کنم :
راستی اگر اینجا لندن بود از چه کسی شکایت می کردیم؟ |